سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون گفته خوارج را شنید که حکومت جز از آن خدا نیست ، فرمود : ] سخن حقّى است که بدان باطلى را خواهند . [نهج البلاغه]
گل خاطره

هر سخنی با نام و یاد خدا آغاز می شود . بعد از حمد و ثنای خدای دانا و حکیم ، در اولین کلام شهدا را یاد می کنم. همان ها که با نثار جان شیرین خود بر پیمان بندگی خدا وفادار ماندند و حق بزرگی بر گردن نسل های بشری دارند. وصیت نامه شهدا مشعل نورانی است فرا راه ما گم شدگان که راه را از چاه بشناسیم .

وصیت شهید مرتضی بصیری یکی از آن هاست که از باب تبرک می آورم ؛

متولد می شویم تا بمیریم . پس وقتی خبر کوچ مرا شنیدید عکس العملتان آنچنان باشد که خبر تولدم را سالها پیش برایتان گفتند. کلمه طیبه ی استرجاع را بر زبان آورده و برایم طلب مغفرت کنید ...

درد دل بازماندگان آزرده دل:

شهدا در سفری طولانی محو جمال معشوق ، و جاماندگان خسته شدند ،  قلبشان   آزرده شده

آخر آن موقع ها حرف قرآن و خدا و خون بود

کربلا بود و هزاران عاشق

همه مسئولین چون رجایی و بهشتی بودند

حرف یکرنگی بود  ، ظاهر و باطن افراد ز هم فرق نداشت

همه خواهرها زیر چادر بودند

صحبت از تقوی بود همه جا زیبا بود

پارک هم بوی شهادت می داد جای رقص و آواز همه جا صوت دعا می آمد

کوچه ها راست و مردم همه راست همگی رو به خدا همه خط ها روشن خوب و خوانا بودند

حرف از ایمان بود حرف از تقوی بود

اما امروز چطور؟  ، درد دل بسیار است

همه آنچه به ما می گفتند رنگ دیگر دارد یا بسی کمرنگ است

در خیابان خطر است

بر سر بعضی ها چادری پیدا نیست مویشان بیرون است

همه عینک دارند به نظر می آید چشمشان معیوب است راهشان پیدا نیست

خط کج گشته دگر ، بی هنرها همگی خوب و هنرمند شدند  ، کج روی محبوب است

در مجالس و سخنرانی ها جای زیبای شهیدان خالی ست یااگر هست از آن بوی ریا می آید

بر روی اشک یتیمان شهید جنگ شادی دارند

سرقت مال عمومی هنر است

ترس از آزادی است

ترس از رابطه با امریکاست

علت غصه و اندوه امامم این بود

از خدا می خواهم تا که جان در تنم است تا حیاتی باقیست

رهبرم چون پدری بر سر ما زنده بود

چهره زیبایش ، شاد و پرخنده بود

از خدایت بطلب ، راه ما راه شهیدان باشد

دائماٌ بر سر ما سایه رهبر و قرآن باشد



  • کلمات کلیدی : شهادت
  • اکبرگل خاطره ::: سه شنبه 87/12/13::: ساعت 3:37 عصر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ